کد مطلب:90254 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:232

تقوا از نظر عارفان











«حكی عن بعض الناسكین انه قال رجل: صف لنا التقوی، قال اذا دخلت ارضا فیها شئوك، كیف تعمل؟ قال: اتوقی و اتحرز، قال: فافعل فی الدنیا كذلك، فهی التقوی.»: از بعضی ناسكان (عارفان) حكایت شده كه مردی از وی پرسید، تقوا را برای ما توصیف كن، گفت: اگر به سرزمینی كه در آنجا خار باشد عبورت افتاد، چگونه راه می روی؟ آن مرد گفت: خود را نگه می دارم تا از آسیب خار و خاشاك در امان باشم. سالك گفت دنیا را، زمین پر از خار، فرض كن و آنچنان خود را نگهدار كه از خطر محفوظ بمانی،

[صفحه 51]

این حالت خودنگهداری همان تقوا است.

به خود اندیشیدن، لازمه اش دوری از گناه است و از آن تقوا، تحصیل می گردد و با تحصیل تقوا، تقرب به خدا و رمز عبودیت و بندگی حق، در تو پدید می آید كه این خود به تنهایی ارزش والای انسانی است.

حكی عن بعض العارفین انه قال لشیخه: اوصینی بوصیه جامعه، فقال: اوصیك بوصیه رب العالمین للاولین و الاخرین، قوله تعالی: «و لقد وصینا الذین اوتوا الكتاب من قبلكم و ایاكم ان اتقواالله» و لا شك انه تعالی اعلم بصلاح العبد، من كل احد و رحمته و رافته اجل من كل رافه و رحمه فلو كان فی الدنیا خصله اصلح للعبد و اجمع للخیر و اعظم فی القدر و اعرق فی العبودیه من هذه الخصله لكانت الاولی بالذكر و احری بان یوصی بها عباده، فلما اقتصر علیها، علم انها جمعت كل نصح و ارشاد و تنبه و سداد و خیر و ازفاد»: حكایت شده است كه یكی از عارفان به شیخ و مرشد خود گفت: مرا به وصیت و اندرزی جامع، راهنمایی كن، شیخ گفت: تو را به وصیت پروردگار به همه ی بندگانش از آغاز تا انجام جهان، سفارش می كنم، آنجا كه می فرماید: «ما اهل كتاب و شما را اندرز می دهیم و توصیه می كنیم به تقوای خداوند، تردیدی نیست كه خداوند، به مصلحت بندگان آگاه و رحمت و مهربانی او، از هر كس به بندگانش بیشتر است، اگر خصلتی از تقوا بالاتر، جامعتر و نافعتر برای بندگان و تقرب به ذات او بود، هر آینه آن را ذكر می نمود و سزاوار بود كه آنان را به آن خصلت سفارش نماید، اما از آنجایی كه تنها به همین كلمه ی «تقوا» اكتفا نموده، معلوم می شود كه این واژه ی مقدس، جامع همه ی خصلتها و اندرزهای سودمند است. ارشاد، تنبیه، خیر و پویندگی راه حق در این كلمه،

[صفحه 52]

به مفهوم واقعیش وجود دارد.

كوتاه سخن، اینكه ارزش و اثر تقوا به حدی است كه علی علیه السلام می فرماید:

«فان تقوی الله دواء داء قلوبكم و بصر عمی افئدتكم و شفاء مرض اجسادكم و صلاح فساد صدوركم و طهور دنس انفسكم.»: تقوا دوای دردهای دلهای شما و شفای بیماری بدنهای شما و اصلاح خرابی سینه های شما و پاك كننده ی نفوس شماست.

مولی المتقین، در این چند جمله، تمام ابتلا و دردهای بشر را یك كاسه نموده، تنها تقوا را درمان همه بیماریها و رافع همه ی ابتلاها می داند، ارزش واقعی یك چیز، آنگاه معلوم می شود كه آن را با غیر مقایسه كنیم و ببینیم آیا به چیز دیگر می توان عمل كرد كه آن را انجام دهد یا نه؟

تقوا از آن نمونه حقایق ارزنده، در زندگی انسان است كه نه زر، نه قدرت، نه تكثیر قانون و نه هر چیز دیگر نمی تواند جای آن را پر كند.

خلاصه و عصاره ی بحث اینكه: تقوا محرك است نه ركودپرور، مصونیت است نه محدودیت، آزادی بخش است نه دست و پاگیر، حارس و نگهبان است نه مولد گرفتاری.

درمان دردهای روحی و جسمی را، باید از كانون فراگیر تقوا گرفت و مشكلات فردی و اجتماعی را نیز باید از طریق تقوا حل نمود.

[صفحه 53]


صفحه 51، 52، 53.